سکوت پونه

دوستی داشتم که با صمیم دل او را دوست خود میپنداشتم متولد اردیبهشت بود و فصل زنبق های بنفش باغچه حیاطمان.روز میلادش یه شاخه زنبق به کاغذ کادوی هدیه اش میچسباندم وبا تمام عشق با تمام وجودم اول صبح توی اداره بهش هدیه میدادم یا اگر از هم دور بودیم خودم را به او میرساندم و هدیه اش را میدادم.ظاهر خوبی داشت زیبا و چرب زبان و مهربان.اما بعدها فهمیدم ته دلش ان چیزی نبود که ظاهرش بود به شدت درون گرا و زیرک به شدت خود محور و دانا...ولی وقتی از همکاران دورترم شنیدم نامزد کرده به شدت متعجب شدم و زمانی متعجب تر شدم که پنهانی ازدواج کرد و همه دوستان و همکارانش را فاکتور گرفت .برای من این موضوع ناراحت کننده ای نبود چون در زندگی از او عقب تر نبودم که بسیار جلوتر بودم ولی ان ظاهر منطقی باطنی عجیب عاشق پیشه داشته تازگی ها فهمیدم که با عشقش با کسی که مهرش را در دلش میپرورانده ازدواج کرده برایش خوشحالم که به عشقش رسیده و برای خودم خوشحالتر که از زاویه جدیدی اورا میبینم.خودم و صداقتم را به خدای مهربانم میسپارم. سکوت پونه...

همسر عزیزم مدتی است اندوهگین است واندوه دلش رابه من نمیگوید مهربانم یار دیرینه ام دوست هشت سال زندگی مشترکم نگرانت هستم زودتر خوب شو زودتر برگرد به نشاط و شادی ات .خدای مهربانم محمد جانم را به تو میسپارم

سکوت پونه...